سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رابطه نامشروعی که با جنایت تمام شد

رابطه پنهانی با دختر جوان جنایت تلخی را رقم زد. قتلی که با یک دوستی مخفیانه آغاز شد و با قتل برای سرقت طلا پایان یافت. دختر جوان هیچ‌گاه نمی‌دانست رابطه‌ای که با عشق وارد آن شده دروغ است و مرد موردعلاقه‌اش نقشه‌ای شوم را برایش رقم زده است.

سکانس اول

لیلا برای دیدن دوستش از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. مادر نگاهش به در گره خورده بود. چندبار با تلفن همراه دخترش تماس گرفت اما فقط یک جمله تکراری را می شنید: «دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد.»

آرام و قرار نداشت و همراه همسرش راهی کلانتری شده تا برای یافتن او از پلیس کمک بگیرند. ماموران عکس و مشخصات لیلا را گرفته و تحقیقات در این زمینه را آغاز کردند. هر روز زن و مرد میانسال از یافتن دخترشان ناامیدتر می شدند. لیلا اگر قرار بود یک ساعت دیر به خانه بیاید موضوع را تلفنی به مادر می گفت و بعد از گذشت سه روز هیچ تماسی نگرفته بود. پلیس مشخصات او را از زندان، بیمارستان ها و حتی پزشکی قانونی استعلام کرد، اما هیچ نشانی از دختر جوان نبود. تحقیقات از دوستان لیلا هم هیچ نتیجه ای همراه نداشت.

سکانس دوم

در حالی که هیچ ردی از لیلا نبود، اظهارات زن جوانی در پلیس آگاهی روند رسیدگی به این پرونده را وارد مرحله تازه ای کرد.

زن جوانی با مراجعه به ماموران گفت: مدتی است شوهرم دچار مشکلات مالی شده و این موضوع او را عصبی کرده اما از چند روز قبل رفتار او به طور ناگهانی تغییر کرده و گوشه گیر شده بود. هر روز هم وضع او بدتر می شد.

ابتدا تصور کردم به دلیل بیکاری و بی پولی است، ولی دیروز شوهرم وقتی که خیلی ناراحت بود ادعا کرد برای سرقت طلاهای دختری، او را به خانه کشانده و سپس به قتل رسانده و حالا هم خیلی ناراحت است. وقتی این موضوع را شنیدم تصور کردم شوخی می کند اما او خیلی جدی بود. به بهانه ای امروز از خانه خارج شدم تا این موضوع را به پلیس گزارش دهم. دیگر نمی توانم با یک قاتل زندگی کنم.

سکانس سوم

پس از این ادعا، ماموران تجسس در این رابطه را آغاز کرده و در نخستین گام مرد جوان به نام اشکان را دستگیر کردند. متهم به قتل در ابتدا منکر هرگونه جنایتی شد اما در ادامه لب به اعتراف گشود و گفت: با انگیزه سرقت طلا، دختر جوان را کشتم. حالا هم دچار عذاب شده ام. پس از این اعترافات مشخص شد مقتول همان دختر ناپدید شده است. با راهنمایی اشکان جسد پیدا شد و خانواده لیلا هم با مراجعه به پزشکی قانونی جسد را شناسایی کردند.

مرد جوان صحنه جنایت را بازسازی کرد و متخصصان پزشکی قانونی هم پس از معاینات تخصصی سلامت روحی – روانی او را تائید کردند. پرونده در دادسرا تکمیل شده بود و باید راهی ایستگاه محاکمه می شد.

سکانس چهارم

هفته گذشته و حدود یک سال پس از قتل، اشکان در شعبه 71 دادگاه کیفری پای میز محاکمه قرار گرفت . او باید از خود دفاع می کرد تا پنج قاضی جنایی درباره سرنوشت او تصمیم گیری کنند.

در ابتدای جلسه دادگاه که به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی برگزار شد، نماینده دادستان با تشریح کیفرخواست گفت: با توجه به اعترافات متهم، بازسازی صحنه قتل و درخواست اولیای دم، ارتکاب قتل از سوی اشکان برای دادسرا محرز است و برای او درخواست مجازات قانونی را دارم. پس از قرائت کیفرخواست نوبت به اولیای دم رسید تا خواسته خود را مطرح کنند. آنها وقتی در جایگاه قرار گرفتند برای قاتل تقاضای قصاص کردند و گفتند حاضرند حتی تفاضل دیه را هم پرداخت کنند.

قتل دختر بی گناهشان زندگی آنها را سیاه کرده بود و به هیچ عنوان حاضر به بخشش نبودند.

حالا نوبت اشکان بود تا به دفاع از خود بپردازد. مرد جوان در حالی که پابند پاهایش را به هم دوخته و کشیدن صدای زنجیر روی زمین سکوت حاکم بر دادگاه را شکسته بود در جایگاه متهم قرار گرفت و مامور زندان هم با فاصله ای کوتاه پشت سر او ایستاد. رئیس دادگاه اتهام قتل عمدی را به متهم تفهیم کرد که او با قبول اتهامش گفت: پس از ازدواج بیکار شده و بی پولی فشار عصبی زیادی روی من وارد کرده بود. از سوی دیگر در زندگی مشترک هم با همسرم با مشکلاتی روبه رو شده بودم. یک روز که عصبی بودم یکی از دوستانم، دختری را به من معرفی کرد تا با او ارتباط داشته باشم. دوستم مدعی بود اگر وارد این رابطه شوی، از لحاظ عاطفی به آرامش می رسی. من خیلی همسرم را دوست داشتم اما مشکلات روحی باعث شد وارد این رابطه شوم. بعد از اولین قرار با دختر جوان متوجه طلاهای او شدم. با خودم گفتم مدتی با این دختر ارتباط برقرار می کنم و بعد هم طلاهایش را می دزدم و حداقل برای مدتی پول دارم. از ابتدا فقط برای این که بتوانم پول هایش را سرقت کنم با او دوست شدم.

متهم ادامه داد: روز حادثه با لیلا تماس گرفتم و با او در مقابل خانه مان قرار گذاشتم. وقتی رسید از او خواستم وارد خانه شود تا من حاضر شوم. ابتدا قبول نکرد و اصرارهای من باعث شد قبول کند. وقتی وارد خانه شد، خفه اش کردم و هر چه طلا در دست و گردنش بود درآوردم، سپس جسد را در خودرو گذاشتم و در محل خلوتی رها کردم. بعد از قتل حال روحی ام خیلی بد بود و یک روز در حالی که به شدت عذاب وجدان داشتم دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همسرم گفتم به خاطر تو و بی پولی مجبور شدم دختری را به قتل برسانم. ماجرای قتل را کامل تعریف کردم و چند ساعت بعد ماموران آمدند و من را بازداشت کردند. بیکاری و بی پولی باعث شد این کار را بکنم و به دلیل قتلی که مرتکب شده ام پشیمان هستم و درخواست دارم اولیای دم مرا ببخشند. اشتباه بزرگی کردم، قصدم این نبود که به دختر آنها آسیبی وارد کنم؛ فقط برای این که طلاها را بدزدم این کار را کردم. لیلا از نقشه من بی خبر بود و قربانی مشکلات زندگی من شد». پس از آخرین دفاعیات متهم، رئیس دادگاه ختم رسیدگی به این پرونده را اعلام کرد و قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند. حالا متهم به قتل در زندان منتظر نظر قضات درباره سرنوشتش است.